کد مطلب:330913 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:410

مقررات احوال شخصی کافر
كـافـر بـودن افراد به این معنی نیست كه آنان هیچ گونه حقوقی نداشته باشند، بلكه قـوانـیـن آنان برای خودشان محترم است و ما نیز باید بر اساس آن قوانین احكام را مترتب كنیم .

اگـر كـافـر ذمـی بـر اسـاس قـوانـیـن دیـن خـود مـالی بـه دسـت آورده بـاشـد، ایـن مال ملك اوست و تصرف در آن بدون اجازه وی حرام است .

و در صـورتـی كـه كـافر حربی باشد و پیمان عدم تعرضّی بین كشور اسلام و كشور كفر نباشد مال چنین كافری احترام ندارد.

تـصـرف در امـوال كـفـار حـربـی بـدون اذن كـافـر مـمـكـن اسـت بـه دلایل دیگری از جمله وهن اسلام و مسلمانان حرام گردد.

تصرف در اموال و وسایل كافری كه اموالش محترم است ، بدون اجازه او حرام است .

دزدیـدن امـوال كـافـری كـه امـوالش مـحـتـرم اسـت غـصـب و حـرام اسـت و واجـب اسـت بـه او برگردانند و در صورت تلف شدن ضامن است .

نـبـایـد تـصـوّر شـود كـه چـون ایـن افـراد كـافـر هـسـتـنـد، بـه غـارت بـردن اموال آنان یا فریب دادن آنان در معامله و یا غش با آنان جایزاست .

اگـر زن و مـردی بـر اسـاس قـوانـیـن دیـن خـود ازدواج كـرده بـاشـنـد، فـرزنـدان آنـان حلال زاده اند و نسبت ناروا دادن به آنان جایز نیست .

به داستانی در این مورد توجه كنید.

دوستی ای كه بریده شد!

كـه هـمـیـشـه ملازم یكدیگر بودند، روزی از هم جدا شوند. مردم ، یكی از آنها رابیش از آن اندازه كه به نام اصلی خودش بشناسند به نام دوست و

رفـیـقـش می شناختند. معمولاً وقتی كه می خواستند از او یاد كنند، توجه به نام اصلی اش نداشتند و می گفتند: (رفیقِ ...)

آری او بـه نـام (رفـیـق امـام صـادق عـلیـه السلام) معروف شده بود، ولی درآن روزكه مـثل همیشه بایكدیگربودند وباهم داخل بازاركفش دوزهاشدند، آیا كسی گمان می كرد كه پیش از آنكه آنها از بازار بیرون بیایند، رشته دوستیشان برای همیشه بریده شود؟!

در آن روز او مـانـنـد هـمـیـشـه هـمـراه امـام بـود و بـا هـم داخـل بـازار كـفـش دوزهـا شدند. غلام سیاه پوستش هم درآن روز با او بود و از پشت سرش حركت می كرد. در وسط بازار ناگهان به پشت سر نگاه كرد و غلام را ندید. بعد از چند قدم دیگر، دو مرتبه سر را به عقب برگرداند.

سومین بار به پشت سر نگاه كرد، امّا هنوز هم از غلام ـ كه سرگرم تماشای اطراف شده و از ارباب خود دور افتاده بود ـ خبری نبود.

برای مرتبه چهارم كه سر خود را به عقب برگرداند، غلام را دید و با خشم به وی گفت : (مادر فلان ! كجا بودی ؟)

تـااین جمله ازدهانش خارج شد، امام صادق علیه السلام به علامت تعجب ، دست خود را بلند كرد و محكم به پیشانی خویش زد و فرمود:

(سـبـحـان اللّه ! بـه مـادرش دشـنـام مـی دهـی ؟ بـه مـادرش نـسـبت كار ناروا می دهی ؟! من خـیـال مـی كـردم تو مردی با تقوا و پرهیزگاری ، برای من روشن شد كه در تو، ورع و تقوایی وجود ندارد.)

ـ (ای فـرزنـد رسـول خـدا! ایـن غـلام اصـل و نـژادش سـِنـدی اسـت و مـادرش هـم از اهل سند است . خودت می دانی كه آنها مسلمان نیستند، مادر این غلام یك زن مسلمان نبوده كه من به او تهمت ناروا زده باشم .)

ـ (مادرش كافر بوده كه بوده . هر قومی ، سنّتی و قانونی در امر ازدواج دارند.

وقتی طبق همان سنت و قانون رفتار كنند، عملشان زنانیست و فرزندانشان زنا زاده محسوب نمی شوند.)

امام بعد از بیان این مطلب ، به او فرمود:

(دیگر از من دور شو!)

بـعـد از آن ، دیـگر كسی ندید كه امام صادق علیه السلام با او راه برود، تااینكه مرگ بین آنها جدایی كامل انداخت .(46)



46ـ داستان راستان ، شهيد مطهري ، ج 1، ص 158.